با ظهور دعوت محمد بن عبدالوهاب كه بر خلاف عقايد مسلمانان بود، مخالفين اين دعوت در بين اقشار مختلف جامعه به پاخواسته و كار محمد بن عبدالوهاب را بدعتي دانستند كه در درون اسلام به وجود آمده است كه بايد آن را هرچه سريعتر از ريشه سوزاند تا اسلام و دين مردم از آسيب جدي نگاه داشته شوند. مهمترين گروهي كه افكار ، عقايد و كردار محمد بن عبدالوهاب را در جامعه اسلامي به نقد كشيده و با او به مخالفت برخواستند، علماء بودند. از آنجا که علماء نقش اساسي در حفظ دين و عقايد مسلمانان را به عهده دارند، از افكار انحرافي و فعاليتهاي گمراه كنند محمدبن عبدالوهاب غفلت نكرده و تا ميتوانستند از طرق مختلف علمي، فرهنگي، سياسي برعليه او قيام كردند.
در اين مقاله سعي شده است تا ديدگاههاي علماي اهل سنت درباره محمد بن عبدالوهاب و پيروان او يعني وهابيت ذکر شود، تا مشخص شود که وهابيت در بين اهل سنت هيچ جايگاهي نداشته و ندارند و عقايد آنها بر خلافت عقايد اهل سنت ميباشد.
ابتداء اقوال علماي اهل سنت را به صورت خلاصه ذکر کرده و در ادامه تفصيل اقوال را به همراه عکس کتابها نقل ميکنيم:
1. زيني دحلان: همچنانکه مشايخ محمد بن عبدالوهاب گفتهاند او گمراه ميشود و فتنه وهابيان بزرگترين فتنه در اسلام بود.
2. سليمان بن عبدالوهاب: محمد بن عبد الوهاب تمام مسمانان را کافر ميدانست و او داراي عقايد فاسدي بود.
3. شيخ محمد بن عبدالله بن فيروز حنبلي: در ايجاد نطفه محمد بن عبدالوهاب شيطان شريک بود.
4. شيخ انورشاه کشميري حنفي: محمد بن عبدالوهاب مردي کودن و بيسواد بود.
5. علاّمه ابن عابدين حنفي: پيروان محمد بن عبد الوهاب خوارج زمان ما هستند.
6.خليل احمد سهارنپوري حنفي: محمد بن عبدالوهاب و پيروانش از خوارجند.
7. نعيم الدين مراد آبادي : محمد ابن عبدالوهاب از عوامل گمراهي مردم در شرق و غرب عالم و از خوارج ملحد بود.
8. شيخ الازهر دکتر احمد طيب: ســلفي ها خوارج زمان هستند.
9.مولوي عبدالرحمان سربازي: وهابيت خوارجي هستند که فقط خود را مسلمان دانسته و ديگران را مسلمان نميدانند.
10. شيح احمد بن محمد بن صديق الغماري: شيطان نجدي(محمد بن عبدالوهاب) مذهبش باطل است.
11. شيخ عبد الله هروي: محمد بن عبدالوهاب با افکار التقاطي خود، بدعت ابن تيميه را زنده کرد.
12. شيخ محمد بن عبد الله نجدي: شعلههاي شرارت دعوت محمد بن عبدالوهاب تمام عالم را فرار گرفت.
13. علامه شرواني : پيروان ابن تيميه مشهور به وهابيت، فرقه گمراه هستند .
14. محمد عبده: وهابيت گروه متحجر و تنگنظري هستند که به اصول بيتوجهند.
15. شيخ احمد صاوي مالکي: وهابيت خوارجي هستند که کتاب و سنت را تحريف کرده و خون مسمانان را حلال ميدانند.
16. شيخ ابراهيم بن عثمان سمنودي: ريشه وهابيت به قومي از جاهلان اعراب برميگردد که رئيسشان فردي گمراه با عقايد باطل است.
17. شيخ احمد رضا قادري حنفي: وهابيت نجسهايي هستند که نجاسات تمام گمراهان را خوردهاند.
18. علامه صدقي زهاوي: محمد بن عبد الوهاب عقيده باطلي داشت که فتنهاش عالمگير شده و او علاقه به مطالعه اخبار مدعيان نبوت داشت.
19. نضال بن عبد الله آله رشي: وهابيت اهل بدعت از حشويه هستند.
20. شيخ محمد ابن سليمان کردي: محمد بن عبدالوهاب به کفر نزديک و از راه ايمان منحرف شده است و دروغگو در لباس مذهب حنبلي است.
زيني دحلان شيخ اسلام مسجد حرام و مفتي مكه بود . وي در کتاب فتنة الوهابية پيشبيني اساتيد محمد بن عبدالوهاب درباره گمراهي او را ذکر کرده و در ادامه گويد او طبق اين پيشبيني گمراه نيز شد. وي گويد:
وكان كثير من مشايخ ابن عبدالوهاب بالمدينة يقولون سيضل هذا أو يضل الله به من أبعده وأشقاه فكان الأمر كذلك
بسيارى از مشايخ و اساتيد پسر عبدالوهاب در مدينه مىگفتند: اين به زودى گمراه خواهد شد، يا خدا او را گمراه خواهد ساخت و همينطور نيز شد.
زيني دهلان، فتنة الوهابية ص4
پيوست شماره 1 (تصوير اول) پيوست شماره 1 (تصوير دوم)
وي همچنين در کتاب ديگرش درباره محمد بن عبد الوهاب چنين مينويسد که او مسلمانان قبل خود را کافر ميدانست و از مسلمانان نيز اين اعتراف را ميگرفت که قبل از ورود به آئين وهابيت بايد اول به کفر خود شهادت بدهند .بعد وارد دين جديد او شوند. وي در اينباره ميگويد:
إذا أراد أحد أن يتبعهم على دينهم طوعا أو كرها، يأمرونه بالإتيان بالشهادتين أولا ثم يقولون له إشهد على نفسك إنك كنت كافرا و إشهد على والديك إنهما ماتا كافرين و إشهد على فلان و فلان إنه كان كافرا و يسمون له جماعة من أكابر العلماء الماضين، فإن شهدوا بذلك قبلوهم و إلا أمروا بقتلهم و كانوا يصرحون بتكفير الأمة من منذ ستمائة سنة.و اول من صرح بذلک محمد بن عبدالوهاب، فتبعوه في ذلک. و اذا دخل انسان في دينه و کان قد حجّ حجة الاسلام قبل ذلک يقولون له: حجّ ثانياً؛ فانّ حجتک الأولي فعلتها و انت مشرک فلاتسقط عنک الحجّ. ويسمون من اتبعهم من الخارج المهاجرين و من کان من اهل بلدهم يسمونهم الانصار
هر کس که ميخواست وارد دين محمد بن عبد الوهاب شود، محمد بن عبد الوهاب دستور ميداد که شهادت بدهد بر اين که قبلا کافر بوده و شهادت بدهد که پدر و مادرش در حال کفر از دنيا رفتهاند و شهادت بدهد که فلان عالم و فلان عالم، به حال کفر از دنيا رفتهاند. و بسياري از بزرگان علماي گذشته را نام مي برد اگر آن شخص اين شهادات را ميگفت، از او قبول ميکرد و إلا او را ميکشت. .آنان تصريح به تکفير امت از ششصد سال پيش ميکنند، و اول کسي که تصريح به اين مطلب نمود محمد بن عبدالوهاب است، و ديگران از او در اين امر متابعت کردند. و اگر کسي به دين او وارد ميشد در حالي که قبل از آن حج بجاي آورده بود به او ميگفتند: دوباره حج بجاي آور؛ چرا که حج اولي که بجاي آوردهاي در حال شرک بوده و حجّ از تو ساقط نميگردد.و پيروانشان را اگر از مناطق ديگر بودند به مهاجرين واگر از شهر خودشان بود به عنوان انصار نامگذاري ميکرد.
وي در ادامه درباره عدم اعتناي محمد بن عبدالوهاب به کتب ديني و قتل مخالفانش مينويسد:
إنه كان يكتب إلى عماله الذين هم من أجل الجاهلين اجتهدوا بحسب فهمكم وانظروا واحكموا بما ترونه مناسبا لهذا الدين ولا تلتفتوا لهذه الكتب فإن فيها الحق والباطل وقتل كثيرا من العلماء والصالحين وعوام المسلمين لكونهم لم يوافقوه على ما ابتدعه
محمد بن عبد الوهاب به عمال نادان خود دستور داده بود كه برطبق فهم خود اجتهاد كرده و حكم كنند و به كتب اعتماد نكنند زيرا حق وباطل در آن كتب وجود دارد و علماء و صالحين و عوام مسمانان را بخاظر مخالفت با او کشت
زيني دهلان ، الدرر السنية في الرد علي الوهابية ،ص118-120
پيوست شماره 2 (تصوير اول) پيوست شماره 2 (تصوير دوم) پيوست شماره 2 (تصوير سوم) پيوست شماره 2 (تصوير چهارم)
زيني دهلان در کتاب ديگرش وجود وهابيت را فتنهاي ميداند که در اسلام ظاهر گشت او مينويسد:
ابتداء فتنة الوهابية مع الرد عليهم بما يبطل ما ابتدعوه سنة ١٢٠٥
وفي هذه السنة كان ابتداء الحرب والقتال بين مولانا الشريف غالب وطائفة الوهابية التابعين لمحمد ابن عبد الوهاب في عقيدته التي كفر ﺑﻬا المسلمين وينبغي قبل ذكر المحاربة والقتال ذكر ابتداء أمرهم وحقيقةحالهم فان فتنتهم من أعظم الفتن التي ظهرت في الاسلام
حقيقت حال وهابيان اين است که فتنهي آنها از بزرگترين فتنهاي بود که در اسلام پديدار شد
زيني دهلان ، خلاصة البيان في بيان امراء البلد الحرام ، 227-228
پيوست شماره 3 (تصوير اول) پيوست شماره 3 (تصوير دوم) پيوست شماره 3 (تصوير سوم)
در کتاب حليه البشر درباره شخصيت او آمده است:
فريد العصر والأوان، علي الهمة عظيم الشان، علم العلماء الأعلام، وملجأ السادة الكرام، عمدة الأفاضل، ونخبة ذوي الشمائل،
او يگانه روزگار و داراي همت بلند و مقام با عظمت و علمي براي علماي بزرگ، پناهگاه سادات با کرامت و فضلاء بود
الميداني الدمشقي ، عبد الرزاق بن حسن بن إبراهيم البيطار (المتوفى: 1335هـ)، حلية البشر في تاريخ القرن الثالث عشر،ص181، حققه ونسقه وعلق عليه حفيده: محمد بهجة البيطار - من أعضاء مجمع اللغة العربية، الناشر: دار صادر، بيروت، الطبعة: الثانية، 1413 هـ - 1993 م
إنّ هذه الأمور حدثت من قبل زمن الإمام أحمد في زمان أئمة الإسلام وأنكرها من أنكرها منهم ولا زالت حتي ملأت بلاد الإسلام كلّها وفعلت هذه الأفاعيل كلّها التي تكفّرون بها، ولم يرو عن أحد من أئمة المسلمين أنّهم كفّروا بذلك، ولا قالوا: هؤلاء مرتدّون، ولا أمروا بجهادهم، ولا سمّوا بلاد المسلمين بلاد شرك وحرب، كما قلتم أنتم بل كفّرتم من لم يكفّر بهذه الأفاعيل، وإن لم يفعلهاأيظنّون أنّ هذه الأمور من الوسائط التي في العبارة الذي يكفّر فاعلها إجماعاً، وتمضي قرون الأئمة من ثمان مائة عامّ ومع هذا لم يرو عن عالم من علماء المسلمين أنّها كفر بل ما يظنّ هذا عاقل بل واللّه لازم قولكم: إنّ جميع الأمّة بعد زمان الإمام أحمد رحمه الله تعالي، علماؤها، وأمراؤها، وعامّتها، كلّهم كفّار، مرتدون، فإنّا للّه وإنّا إليه راجعون، وا غوثاه إلي اللّه ثمّ وا غوثاه، أم تقولون ـ كما يقول بعض عامّتكم ـ إنّ الحجّة ما قامت إلاّ بكم، وإلاّ قبلكم لم يعرف دين الإسلام
اين امور (توسل به پيامبر گرامي(صلي الله عليه وسلم) كه تو موجب شرك و كفر مسلمانان مي داني) قبل از احمد حنبل و در زمان پيشوايان اهل سنت هم مطرح بود. جمعي آن را انكار كردند ولي هيچ يك از پيشوايان اسلام روايت نشده است كه مرتكبين اين اعمال را كافر و مرتد دانسته باشند، و دستور جهاد با آنها داده باشند، و بلاد مسلمانان را به همان گونه كه تو مي گويي، بلاد شرك و يا دار الحرب (جهاد) ناميده باشند، بلكه تو كساني را كه متوسلين به پيامبر گرامي (صلي الله عليه وسلم) را تكفير نكند نيز، كافر مي داني، گر چه خود به آن حضرت توسل نجويند
تو گمان مي بري كه علماي اسلام اتفاق نظر دارند كه واسطه قرار دادن پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) نزد خدا، موجب كفر مي شود، اينك هشتصد سال از زمان ائمه اربعه مي گذرد، از هيچ عالمي از علماي اسلام نقل نشده است كه اين امور را كفر دانسته باشند.
بخدا سوگند كه لازمه سخن تواين است كه تمام امت پيامبر(صلي الله عليه وسلم) بعد از زمان احمد حنبل، چه علما و چه امرا و چه عامه مردم، همه كافر و مرتدّ هستند. ( إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّـآ إِلَيْهِ رَ جِعُونَ)!
واغوثاه! و هزاران فرياد از اين سخناي شما.و يا بر اين خيال هستيد ـ همانگونه كه برخي از عوام شما به زبان مي آورد: قبل از شما كسي دين اسلام را نشناخته است و اسلام راستين توسط شماها معرفي مي شود.
سليمان بن عبدالوهاب ، الصواعق الإلهيّة في الرّد على الوهابيّة ص38
وي همچنين در جاي ديگر از کتابش عقايد وهابيان را از مفاهيم باطلي ميداند که کلام خدا و رسول را بر آن عقايد فاسد خود حمل ميکنند. او مينويسد:
وحملتم كلام الله تعالى ورسوله صلى الله عليه وسلم وكلام اهل العلم رحمهم الله على مفاهيمكم الفاسدة فانا لله وانا اليه راجعون
سليمان بن عبدالوهاب ، الصواعق الإلهيّة في الرّد على الوهابيّة، ص52
پيوست شماره 4 (تصوير اول) پيوست شماره 4 (تصوير دوم) پيوست شماره 4 (تصوير سوم)
عبد العزيز بن محمدبن علي العبد اللطيف نويسنده وهابي درکتاب دعاوي المناوئين که در حقيقت براي دفاع از محمد بن عبدالوهاب نوشته است، در بخشي که به معرفي مخالفان محمد ابن عبدالوهاب ميپردازد به معرفي شيخ محمد بن عبدالله بن فيروز حنبلي پرداخته و سخن ايشان را در باره محمد بن عبدالوهاب اين چنين نقل ميکند:
بل لعل الشيخ - يعني عبد الوهاب - غفل عن مواقعة أمه - يعني محمد بن عبد الوهاب - فسبقه الشيطان إليها فكان أبا لهذا المارد
بلکه اينگونه بوده که شيخ -يعني عبدالوهاب-در موقع وارد شدن بر مادرش - مادر محمد ابن عبدالوهاب-غافل شده وشيطان بر او سبقت گرفت، بنا بر اين شيطان پدر اين گردنکش بوده است .
شيخ محمد بن عبدالله بن فيروز حنبلي ، دعاوي المناوئين ص37
پيوست شماره 5 (تصوير اول) پيوست شماره 5 (تصوير دوم) پيوست شماره 5 (تصوير سوم) پيوست شماره 5 (تصوير چهارم)
صاحب کتاب السحب الوائله درباره شخصيت او بعد از اينکه او را به بزرگي توصيف ميکند، گويد:
بالجمله فقد کان في الحفظ آيه باهرة متوقد الذکاء کأن العلوم نصب عينه اخذ الحديث عن العلماء
او در حفظ نشانهاي آشکار و باهوشي زيرک بود که گويا علوم نصب العين او بود
السحب الوابله ص 400
شيخ انورشاه کشميري حنفي که از بزرگان علماء هند ميباشد و از او به محدث کبير ياد ميکنند، در شرحشان بر صحيح بخاري به نام «فيض البارى شرح صحيح بخارى» درباره محمد بن عبدالوهاب ميگويد:
أما محمد بن عبد الوهاب النجدي فإنه کان رجلاً بلدياً قليل العلم، فأنه يتسارع الي الحکم بالکفر ولا ينبغي أن يقتحم في هذا الوادي إلّا من يکون متيقظاً متقيناً عارفاً بوجوه الکفر وأسبابه.
اما محمد بن عبدالوهاب نجدى مردى كودن و كم عقل بود و در صدور فتواى كفر شتاب مى كرد در حالى كه شايسته نيست کسي وارد اين وادي شود، مگر كسي که اهل دقت و با تقوا باشد و انواع كفر و اسباب آن را به بلد باشد
انورشاه کشميري حنفي، فيض الباري علي شرح البخاري، ص252
پيوست شماره 7 (تصوير اول) پيوست شماره 7 (تصوير دوم) پيوست شماره 7 (تصوير سوم)
در مقدمه همين کتاب مطالبي درباره اقوال علماء درباره شخصيه شاه انور ذکر شده است که به چند مورد اشاره ميکنيم:
شيخ تهانوي درباره او گويد:
و عندي وجود الشيخ محمد انور الکشميري من الدلائل علي ان الاسلام دين سماوي حق
وجود شيخ انور از نشانههايي است که اسلام دين آسماني و حقي است
همچنين کفايت الله دهلوي مفتي ديار هند گويد:
کان امة، اماما مقداما انه لم يمت و لکنه مات العلم و العلماء
شاه انور يک امت بود او امام دليري است که او نمرد بلکه با مرگ او علم و علماء مردند
با توجه به اين سخن اين عالم بزرگ حنفي، وهابيان پاسخ بدهند که آيا پيروي از محمد بن عبدالوهاب که شخصي بي سواد و کم عقل است، نشانه بيعقلي نيست؟
ابن عابدين درکتاب ردّ المحتار در باب البغاة وقتي که درباره حکم باغي و خوارج بحث ميکند، چند جمله تحت عنوان مطلبي درباره پيروان عبدالوهاب، مينويسد:
كما وقع في زماننا في اتباع عبد الوهاب الذين خرجوا من نجد وتغلبوا على الحرمين وكانوا ينتحلون مذهب الحنابلة لكنهم اعتقدوا أنهم هم المسلمون وأن من خالف اعتقادهم مشركون واستباحوا بذلك قتل أهل السنة وقتل علمائهم حتى كسر الله تعالى شوكتهم وخرب بلادهم وظفر بهم عساكر المسلمين عام ثلاث وثلاثين ومائتين وألف
چنانکه (معناي خوارج) در زمان ما در مورد پيروان عبدالوهاب واقع شده است، که از منطقه نجد خروج کردند و بر حرمين (مکّه و مدينه) استيلا پيدا نمودند. آنان (وهّابي ها) تابع مذهب حنبلي بودند، ولي اعتقاد پيدا کردند، که فقط خودشان مسلمان هستند و هر که مخالف عقيدهاشان باشد مشرک است، و آنگاه با چنين عقيدهاي، قتل و کُشتار اهل سنّت و علماي اهل سنّت را مباح شمردند، تا آنکه خداوند متعال شوکت آنان را شکست و شهرهايشان را ويران نمود و سپاه مسلمانان در سال 1233 ه.ق. بر آنان پيروز شد...
علاّمه ابن عابدين ، رد المختار،ج 4 ، ص 262
پيوست شماره 8 (تصوير اول) پيوست شماره 8 (تصوير دوم)
آلوسي درباره او گويد:
أفقه المعاصرين ابن عابدين
او از فقيهترين معاصرين بود
الآلوسي البغدادي الحنفي، أبو الفضل شهاب الدين السيد محمود بن عبد الله (متوفاى1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج 8 ص 140، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.
بغدادي نيز او را مفتي و علامه معرفي کرده و گويد:
المفتي العلامة الشهير بابن عابدين
البغدادي ،إسماعيل باشا،(متوفاي: 1339هـ)، هدية العارفين أسماء المؤلفين وآثار المصنفين ج 6 ص 367، ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1413 – 1992
هنگامي از علماي مذاهب اربعه در حجاز از علماي ديوبند سؤال کردند که آيا شما وهابي هستيد يا سني؟ بدين منظور 24 پرسش اعتقادي را براي آنان طرح کردند. سهارنپوري عالم بزرگ ديوبند به اين پرسشها پاسخ داد و نوشت که ما اهلسنّت و جماعتيم و در برخي موارد، با آنچه در نامههاي شما از عقايد وهابيت شمرده شده است، مخالفيم.
ايشان اين جوابيه را به امضاي علماي هند رساند و به حجاز فرستاد و پس از دريافت آن، علماي اهلسنّت چهار مذهب در عربستان، الأزهر مصر، سوريه و عراق بر آن صحه گذاشتند و تأييد کردند که اين مطالب به نام کتاب المُهَنّد على المُفَنّد يا عقايد علماء ديوبند چاپ شده است
از خليل احمد سهارنپوري در رابطه با محمد بن عبد الوهاب سؤال شد که وي نظر خود را چنين اعلام ميکنند:
الجواب
الحكم عندنا فيهم ما قال صاحبُ الدر المختار (4-262 ايج ايم سعيد): و خوارج
حکم آنان (پيروان محمد بن عبد الوهاب) نزد ما همان حکم نويسنده کتاب (الدر المختار) است که گفته :آنها خوارج هستند .
خليل احمد سهارنپوري حنفي ، عقائد علماء اهل السنة الديوبندية، ص58
پيوست شماره 9 (تصوير اول) پيوست شماره 9 (تصوير دوم) پيوست شماره 9 (تصوير سوم) پيوست شماره 9 (تصوير چهارم)
محمد نعيم الدين مراد آباديدر کتابشان التحقيقات لدفع التلبيسات در معرفي دلايل گمراهي مردم مي نويسند :
وکان الناس علي العقيدة الحقه من الشرق والغرب حتي خرج رجل من نجد العرب وهو محمد بن عبدالوهاب الذي من ضلالة واضحة استحق العذاب ....فلاشک انه کان من الخوارج الملحدين ....
مردم در شرق وغرب عالم بر عقيده صحيح بودند تا اينکه مردي از منطقه نجد عربي که محمد ابن عبدالوهاب بود خروج کرد ، هم او که به خاطر گمراهي آشکارش مستحق عذاب الهي است
وي در ادامه به کلام ابن عابدين اشاره کرده است که محمد بن عبدالوهاب و پيروانش را از خوارج دانسته است
شيخ محمد نعيم الدين مراد آبادي ،التحقيقات لدفع التلبيسات ، صفحه 2
پيوست شماره 10 (تصوير اول) پيوست شماره 10 (تصوير دوم)
شيخ الازهر مصر، وهابيون را خوارج زمان توصيف کرد و نسبت به مخدوش شدن اسلام توسط آنان هشدار داد. به گزارش روزنامههاي عربي احمد طيب شيخ الازهر مصر در جمع دانش جويان اين دانشگاه، نسبت به اقدامات وهابيت هشدار داد و گفت: وهابيون خوارج زمان هستند و تلاش مي کنند تا اسلام معتدل را خدشهدار سازند
وي تعرض اماکن مقدس توسط گروه هاي وهابي مصر را به شدت محکوم کرد و افزود: حمله وهابيون به ضريح و بارگاه هاي اولياي خدا که در روزهاي گذشته(در تاريخ 5/4/2011ميلادي و 1/5/1432هجري) انجام گرفت با آموزه هاي اسلامي مغايرت دارد و هر که اين عمل را انجام دهد از اسلام ناب فاصله گرفته است.
احمد الطيب تصريح کرد: دانشگاه الازهر قرن هاست که انديشه هاي اعتدال را به همراه دارد ولي سلفي گرايان تلاش مي کنند تا اين انديشه را از الازهر سلب کنند و همگان بايد نسبت به اين اقدامات هوشيار باشند.
پيوست شماره 11 (تصوير اول) پيوست شماره 11 (تصوير دوم)
مولوي سربازي مؤسس حوزه علميه چابهار و امام جمعه چابهار بعد از اشاره به سخنان ابن عابدين درباره اينکه وهابيان خوارج هستند ، به اين نکته پرداخته است که وهابيت فقط خود را مسلمان دانسته و ديگران را مسلمان نميدانند
جهت اطلاع به اين آدرس رجوع کنيد:
وي در کتاب الجواب المفيد للسائل المستفيد ضمن معرفي و افشاي ماهيت ابن تيميه، محمد بن عبد الوهاب را شيطاني ميداند که داراي مذهبي باطل است که از افکار اين تيميه نشأت گرفته است. وي در اين خصوص گويد:
و يکفيک أن قرن الشيطان النجدي، واتباعه، ومذهبه الفاسد وليد أفکار ابن تيمية واقواله
وهمين کفايت مي کند که شيطان نجدي (محمدبن عبد الوهاب)و پيروانش و مذهب فاسدشان زائيده افکار و سخنان ابن تيميه هستند
شيح احمد بن محمد بن صديق الغماري، الجواب المفيد للسائل المستفيد، ص11
پيوست شماره 12 (تصوير اول) پيوست شماره 12 (تصوير دوم)
وي وقتي که ميخواهد محمد بن عبد الوهاب را معرفي کند، افکار او را بدعتي ميداند که از ابن تيميه گرفته است، وي اينچنين ميگويد:
... و قد ظهر بدعوة ممزوجة بأفکار منه زعم انّها من الکتاب و السنة، و اخذ بدع تقي الدين احمدبن تيمية فأحياها؛ و هي تحريم التوسل بالنبي و تحريم السفر لزيارة قبر الرسول و غيره من الأنبياء و الصالحين بقصد الدعاء هناک رجاء الإجابة من الله، و تکفير من ينادي بهذا اللفظ: يا رسول الله أو يا محمّد ...
... او با دعوتي ظهور کرد که با افکاري مخلوط بود که گمان ميکرد از قرآن و سنت است. او کسي بود که بدعتهاي تقي الدين احمد بن تيميه را گرفته و آنها را احيا نمود؛ از قبيل تحريم توسل به پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم) و تحريم سفر به جهت زيارت قبر پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم) و غير او از انبياء و صالحان به قصد دعا در آن مکان به اميد اجابت از جانب خدا، و تکفير کسي که اينگونه ندا ميدهد: اي رسول خدا! اي محمّد....
شيخ عبد الله هروي، المقالات السنيه في ضلالات احمد بن تيميه، ص51
پيوست شماره 13 (تصوير اول) پيوست شماره 13 (تصوير دوم) پيوست شماره 13 (تصوير سوم)
وي از مفتيان مکه و معاصر با محمد بن عبد الوهاب بشمار ميرفت او درباره محمد بن عبدالوهاب مينويسد:
و هو والد محمّد صاحب الدعوة التي انتشر شررها في الافاق، لكن بينهما تباين مع أن محمدًا لم يتظاهر بالدعوة إلا بعد موت والده، وأخبرني بعض من لقيته عن بعض أهل العلم عمّن عاصر الشيخ عبد الوهاب هذا أنه كان غضبان على ولده محمد لكونه لم يرض أن يشتغل بالفقه كأسلافه وأهل جهته ويتفرس فيه أن يحدث منه أمر، فكان يقول للناس: يا ما ترون من محمد من الشر، فقدّر الله أن صار ما صار، وكذلك ابنه سليمان أخو الشيخ محمد كان منافيا له في دعوته ورد عليه ردًا جيدا بالآيات والآثار لكون المردود عليه لا يقبل سواهما ولا يلتفت إلى كلام عالم متقدمًا أو متأخرا كائنا من كان غير الشيخ تقي الدين بن تيمية وتلميذه ابن القيم فإنه يرى كلامهما نصّا لا يقبل التأويل ويصول به على الناس وإن كان كلامهما على غير ما يفهم، وسمى الشيخ سليمان رده على أخيه "فصل الخطاب في الرد على محمّد بن عبد الوهاب" وسلّمه الله من شرّه ومكره مع تلك الصولة الهائلة التي أرعبت الأباعد، فإنه كان إذا باينه أحد ورد عليه ولم يقدر على قتله مجاهرة يرسل إليه من يغتاله في فراشه أو في السوق ليلا لقوله بتكفير من خالفه واستحلاله قتله، وقيل إن مجنونًا كان في بلدة ومن عادته أن يضرب من واجهه ولو بالسلاح، فأمر محمدٌ أن يعطى سيفًا ويدخل على أخيه الشيخ سليمان وهو في المسجد وحده، فأدخل عليه فلما رءاه الشيخ سليمان خاف منه فرمى المجنون السيف من يده وصار يقول: يا سليمان لا تخف إنك من الآمنين ويكررها مرارا، ولا شك أن هذه من الكرامات
او پدر محمد صاحب دعوتي است که شعله هاي شرارت آن تمام عالم را فرا گرفت ، ولي بين پدر و پسر اختلاف بود ، با اين که محمد بعد از مرگ پدرش دعوت خود را آشکار نمود اما برخي از اهل علم به من خبر داده اند که پدر محمد بر فرزندش غضبناک بو د؛ زيرا راضي نبود که او همانند پيشينيان و اقوامش مشغول به درس فقه شود و به زيرکي در مورد وي فهميده بود که بدعت و انحرافي از او سر مي زند ، لذا به مردم مي گفت :به زودي از شرّي مشاهده مي کنيد ، و خداوند آنچه را که بايد بشود مقدّر ساخت .
و نيز فرزندش سليمان ، برادر شيخ محمد با دعوتش مخالف بود و کتاب خوبي را که از آيات و روايات استفاده کرد بود در ردّ او نوشت . زيرا او تنها آيات و روايات را قبول مي کرد و به کلام مقدّمين و متاخّرين هيچ توجهي نمي کرد ، و تنها براي کلام تقي الدين ابن تيميه و شاگردش ابن قيم ارزش قائل بود ؛ زيرا کلام آن دو را نصي مي دانست که هرگز تأويل نمي پذيرد ، و با کلام آن دو بر مردم حمله مي کرد ، گرچه کلام آن دو بر خلاف آن چيزي باشد که فهميده مي شود .
شيخ سليمان رديهاي که بر ضد برادرش نوشته بود را (فصل الخطاب في الرد علي محمد ببن عبدالوهاب) نام نهاد ، و خداوند او را از شرّ برادرش با آن هيبت ترسناکي که داشت و حتي افراد اجنبي را هم ترسانده بود ، سالم نگاه داشت .
او کسي بود که هر گاه شخصي با او به مخالفت بر مي خاست يا در رد او کتابي مي نوشت و قدرت نداشت او را آشکارا به قتل برساند ، شخصي را مي فرستاد تا او را در رختخوابش به قتل برساند يا شبانه او را در بازار ترور کند ، چرا که او مخالفانش را تکفير کرده و کشتن آنان را حلال مي دانست .
گفته شده که ديوانه اي در شهري بود و عادت داشت که با هرکه روبرو مي شد به صورش ميکوبيد گرچه با اسلحه باشد . محمد روزي به او شمشيري داده و دستور داد تا بر برادرش سليمان که در مسجد تنها بود وارد شود ، او را داخل مسجد کرد و چون شيخ سليمان آن ديوانه را ديد از او ترسيد . در آن هنگام او شمشير را از دستش انداخت و شروع به صحبت کرد که اي سليمان ! تو در اماني ، و اين کلام را تکرار نمود . و شکي نيست که اين قصه از کرامات او به شمار مي آيد
شيخ محمد بن عبد الله نجدي، السحب الوابلة في ضرائح الحنابله، ص275-276
پيوست شماره 14 (تصوير اول) پيوست شماره 14 (تصوير دوم) پيوست شماره 14 (تصوير سوم) پيوست شماره 14 (تصوير چهارم)
شيخ يوسف دجوي استاد و مفتي الازهر درباره انحرافات ابن تيميه و محمد بن عبد الوهاب ميگويند:
فأننا لم نسمع أن أحداً سمي المشرکين موحدين غير ابن تيمية و ابن عبدالوهاب
من هر گز نشنيدهام کسي بر موحدين نام مشرک را بگذارد غير از ابن تيميه و محمد بن عبدالوهاب
شيخ يوسف دجوي ، مقالات و فتاوي ص261
پيوست شماره 15 (تصوير اول) پيوست شماره 15 (تصوير دوم)
شيخ عبد الحميد شرواني در حاشيه تحفة المحتاج بشرح المنهاج درباره وهابيت گويد:
( قوله والمنازع الخ) وهو ابن تيمية ومن تبعه من الفرقة الضالة المشهورة في زماننا بالوهابية خذلهم الله تعالي
اينکه مي گويد (مخالف - الي آخر جمله ) منظور از مخالف در اين سخن ابن تيميه و پيروان او هستند که فرقه اي گمراه بوده و در اين زمان مشهور به وهابيه هستند ، خداوند ذليلشان کند
علامه شرواني، حواشي الشرواني على تحفة المحتاج، جلد 4، ص144
پيوست شماره 16 (تصوير اول) پيوست شماره 16 (تصوير دوم)
شيخ محمد عبده آنجا که به معرفي منکرين تقليد از مذاهب اربعه پرداخته است، با اشاره به وهابيت ميگويد :
الهم الا فئة زعمت أنها نفضت غبار التقليد، وأزالت الحجب التي کانت تحول بينها وبين النظر في آيات القرآن ومتون الاحاديث ، لتفهم احکام الله منها، ولکن هذه الفئة اضيق عطناً و احرج صدراً من المقلدين..... فانها تري وجوب الاخذ بما يفهم من لفظ الوارد و التقيد به بدون التفات الي ما تقتضيه الاصول التي قام عليها الدين ...فلم يکونوا لعلم اولياء و لا للمدنية السليمة احباء
گروهي فکر مي کنند که غبار تقليد را زدوده و حجابهاي بين خود و تدبر در نص قرآن و متون احاديث را کنار زدهاند. لکن اين گروه از مقليدين تنگ نظرتر و مرتجعتر هستند. آنها قائل به وجوب اعمال ظاهري الفاظ هستند بدون اينکه به اصولي که دين بر آنها قرار گرفته التفاتي نمايند.آنها نه دوستدار علم هستند و نه همراه مدنيت و تمدن سالم.
وي در پاورقي کتاب، مراد خود از اين افراد را اينچنين بيان ميکنند
تاریخ ارسال پست: ساعت: 15:3